(اِخ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل. واقع در ده هزارگزی باختر بلده و ۴۰هزارگزی خاور شوسهٔ چالوس (حدود کندوان). ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر، دارای ۵۸۰ تن سکنه میباشد. از چ ...
لغتنامه دهخدا
(بَ) (ص فا.) دهندة آرزو.
فرهنگ فارسی معین
بخشندۀ کام؛ برآورندۀ آرزو.
فرهنگ فارسی عمید
[ بَ وَ دَ ] (مص مرکب) مراد کسی را دادن. کسی را به مراد رساندن. او را موفق و کامیاب کردن. (از آنندراج): هم اکنون من و خنجر و راه کوه برآرم ازو کام زابل گروه.فردوسی. هرآن کس که درویش باشد ب ...
[ جُ تَ ] (مص مرکب) مراد خواستن. آمال و امانی طلبیدن. عیش و عشرت خواستن : خور و خواب و آرام جوید همی وزان زندگی، کام جوید همی.فردوسی. گهی نام جست اندر آن گاه کام جوان بد جوان وار برداشت گ ...
آنکه در طلب آرزوی خود برآید؛ جویندۀ کام و مراد.
[ دَ ] (مص مرکب) حاجت برآوردن. بمراد و آرزو رسانیدن. (آنندراج). کسی را به مقصود رساندن. آرزوی وی برآوردن : بدو گفت دادم من این کام تو بلندی بگیرد مگر نام تو.فردوسی. روزی بس خرم است می گیر ...
[ طَ لَ دَ ] (مص مرکب) کام جستن. رجوع به کام جستن شود.
(ق مرکب) این لفظ در مقام لفظی گفته میشود که آن را به عربی البته میگویند. (برهان). حکم قطعی و بتی که به عربی البته گویند. (از آنندراج). البته و حکماً بطور لزوم. (ناظم الاطباء). قطعاً. یقینا ...
[ مُ ] (اِ مرکب، از اتباع) بد و خوب. خوب و زشت. نیک و بد. پستی و بلندی و امثال آن. (یادداشت مؤلف). شیرین و تلخ. راحت و رنج : گذشته بر او بر بسی کام و دام یکی تیز پایی «ودانوش» نام.عنصری.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.