[ مَ کَ دَ ] (مص مرکب) کنایه از کارهای عجیب کردن و کارهای اعجاب انگیختن. (برهان) (آنندراج). زیاده از طاقت در کاری کمال نمودن. (آنندراج). هنگامه کردن. غوغا کردن. آشوب کردن. کاری سخت خوب یا س ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (اِ مرکب) محل رستاخیز. (فرهنگ فارسی معین). جای رستاخیز: چون که خلق از مرگ او آگاه شد بر سر گورش قیامتگاه شد.مولوی.
[ زِ مَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روزی که مردگان زنده خواهند شد و نیکوکاران و بدکاران در آن روز بپاداش و کیفر اعمال خود خواهند رسید. روز رستاخیز. روز شمار. روز حساب. روز محشر: مرا بروز قیامت ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.