نوعی جنگافزار سرد و کوتاهتر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
فرهنگ فارسی عمید
[ قَ مَ / مِ ] (ترکی، اِ) نام سلاح است. (غیاث اللغات) (آنندراج). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء. - قمه زن؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وار ...
لغتنامه دهخدا
[ قُ هُ ] (ع ص) مقیم و ثابت که از جای نرود. (منتهی الارب). الذی لایبرح. (اقرب الموارد).
[ اَ عَ قَ مَ ] (اِخ) شعبه از وی روایت کند.
[ اَ عَ قَ مَ ] (اِخ) تابعی است. او از عایشه و از او مسعر روایت کند.
[ اَ عَ قَ مَ ] (اِخ) ابن عبدةبن عبدة. شاعری یمانی است.
[ اَ عَ قَ مَ ] (اِخ) نمیری نحوی. یاقوت گوید: ظاهراً او از اهل واسط است و یکی از ثقلا و گرانان مشهور است که شارد و غریب در سخن بسیار می آورد و شنوندگان درک گفتهٔ او نمیکردند و در این معنی ...
[ عَ قِ مَ ] (اِخ) شهرکی است در قسمت شرقی سرزمین مصر، پایین بلبیس. و در آن بازارهائی است که برای عرب ها تشکیل میشود. (از معجم البلدان).
[ عَ قَ مَ یِ تَ ] (اِخ) ابن هودةبن شماس بن بابایربوعی. رجوع به علقمهٔ یربوعی شود.
[ عَ قَ مَ یِ ثَ قَ ] (اِخ) ابن سفیان. نام او را ابن سهیل، و عطبةبن سفیان نیز ذکر کرده اند. از واردشوندگان بر پیغمبر (ص) و برخی او را از تابعیان دانسته اند. (از الاصابة ج ۴ قسم اول ص ۲۶۴).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.