[ قَ فَ ] (ع مص) کم شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): قَفِرَ مال فلان قفراً؛ قلّ. || کم شدن گوشت و لاغر شدن: قفرت المرأة؛ قلّ لحمها. (اقرب الموارد). || بی نانخورش گشتن طعام. (اقرب ال ...
لغتنامه دهخدا
[ قُ ] (اِ) اسم قار است. (فهرست مخزن الادویة). اسم جنس قار و عرق الجبال است و آنچه شبیه به قیر در تکون باشد. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
[ قَ رُلْ یَ ] (ع اِ مرکب) دو قسم است، یکی در ساحل دریایی یافت می شود که مسمی به بحیرةالیهود است و موضعی که در قدیم کفرا میگفته اند و آن جسمی است بنفش مایل به سرخی و در او حجریت غالب است ...
[ تَ قَ فْ فُ ] (ع مص) در پی رفتن و پیروی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تعرق استخوان. (از اقرب الموارد). رجوع به تعرق شود.
[ مُ تَ قَ فْ فِ ] (ع ص) در پی رونده و پیروی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیرو و پیروی کننده. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.