= قر۱ * قرقر کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] = قر۱ * قر زدن
فرهنگ فارسی عمید
[ قُ قُ ] (اِخ) نام مردی است. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ قُ قُ کَ دَ ] (مص مرکب) رجوع به غرغر کردن شود.
[ قَ قَ رَ ] (ع اِ) نوعی از خنده. (منتهی الارب) (آنندراج). خندهٔ بلند. (اقرب الموارد). قهقهه. || بانگ کبوتر و شتر و شکم. (منتهی الارب) (آنندراج). صوت الحمام. (اقرب الموارد). || زمین پ ...
قرقرهای متصل به سردیرک که کشنده بار از داخل آن عبور میکند [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
قرقرۀ سبکی که در بالای دکل درختی یا فلزی برای انتقال قرقرۀ کلاف بهطور موقت نصب میشود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
[ قِ قِ رْ را ] (ع اِ) پشت. (اقرب الموارد). قِرْقِرّی (به تخفیف یاء). (منتهی الارب). قَرْقَر. رجوع به قرقر شود.
[ قُ قُ ] (اِخ) عبدالواحدبن حسین بن عمر، مکنی به ابوطاهر. از شیعیان بغداد و صحیح السماع است. ولادت وی به سال ۴۴۹ هـ .ق. به بغداد اتفاق افتاد. (انساب سمعانی).
جعبهقرقرهای که برای هدایت بافۀ برگشت به کار میرود [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
[ قِ قَ ] (معرب، اِ) نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.