۱. ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را میریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید.
۲. تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش میگذارند.
۳. شکل؛ هیبت.
۴. جسم؛ تن؛ بدن؛ کالبد.
۵. واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره.
* قالب تهی کردن: [مجاز] مردن.
* قالب زدن: (مصدر متعدی)
۱. چیزی را در قالب درآوردن.
۲. [عامیانه، مجاز] جعل کردن؛ دروغ گفتن.
* قالب کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
۱. چیزی را در قالب قرار دادن؛ قالبگیری کردن.
۲. [مجاز] فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گرانتر از قیمت واقعی به او فروختن.