بیچون و چرا، برنده، بر ا
فرهنگ واژههای سره
[ طِ ] (ع ص) برنده. جداکننده. تیز و بران. (ناظم الاطباء): کید قاطع مگو که واصل ماست کید چون گردد آفتاب منیر.خاقانی. - برهان قاطع؛ حجة قاطع. حجتی که شبهه و شک را میبرد: منکران توحید و تم ...
لغتنامه دهخدا
(~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) یقین داشتن.
فرهنگ فارسی معین
[ طِ شُ دَ ] (مص مرکب) قطع حاصل کردن.
[ طِ عُلْ مَ نی ی ] (ع ص مرکب) هر دوائی مسخن مجفف است مانند سداب و شاهدانه و یا مبرد و مخدر مانند افیون و کاهو و یا مبرد قوی مانند کافور. (فهرست مخزن الادویة).
ایستگاه حملونقلی که قبل از تقاطع قرار دارد [حملونقل درونشهری - جادهای]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی تدوین موازی از رویدادهای همزمان در مکانهای مختلف [سینما و تلویزیون]
تصویری راداری که از جهت متقابل قطبش حاصل شده است و در آن راستای قطبش بازگشتی بر راستای قطبش ارسالی عمود است |||متـ . قطبیدۀ متقاطع cross-polarized [مهندسی نقشهبرداری] ...
(تَ طُ) [ ع. ]۱- (مص ل.) یکدیگر را قطع کردن، قطع کردن دو خط یکدیگر را.۲- (اِمص.) برخورد، قطع.
اتصال دو خط آهن موازی ازطریق دو خط رابط مورب [حملونقل ریلی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.