(فَ رُّ) (ص.)۱- خجسته، مبارک.۲- زیبا.
فرهنگ فارسی معین
اسم: فرخ (دختر، پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: farrokh) (فارسی: فَرّخ) (انگلیسی: farrokh) معنی: خجسته، مبارک، فرخنده، از شخصیتهای شاهنامه، خجسته و مبارک و فرخنده، ( در قدیم ) خوشبخت و ک ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: فرخ بانو (دختر) (فارسی) معنی: بانوی بزرگوار و فرخنده
اسم: فرخ بخش (دختر) (فارسی) معنی: بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتادو هشت یزگردی می زیسته
اسم: فرخ به (پسر) (فارسی) معنی: مرکب از فرخ ( مبارک ) + به ( بهترین )، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین
اسم: فرخ تاش (پسر) (فارسی) معنی: فرخ ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرخ ( مبارک ) + تاش ( پسوند همراهی )
اسم: فرخ رو (دختر) (فارسی) (تلفظ: f.-ru) (فارسی: فرّخرو) (انگلیسی: farrokh-ru) معنی: فرخ چهر، ( = فرخ چهر )
(~.) (اِ.) نام لحنی از سی لحن باربد.
از الحان سیگانۀ باربد: چو بازش رای فرخروز گشتی / زمانه فرخ و فیروز گشتی (نظامی۲: ۲۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
دارای سیرت نیکو.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.