[ فَ رَ ] (ع مص) سیر گردیدن. (منتهی الارب). سیر شدن. گویند: شرب علی فرث. (اقرب الموارد). || پراگنده و متفرق گشتن قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ فِ رُ رُ ] (اِخ) نام یکی از کتابهای افلاطون در مخالفت مغالطین. این رساله به نام شخصی موسوم به پروتاگوراس است که فرثاغورس صورتی از همین نام است و ابن الندیم در شرح حال جابربن حیان کتاب ...
[ مُ فَ رَ ] (ع ص) زن باردار که دل وی بشورد. (از منتهی الارب). زن باردار شوریده و گویند انها لمنفرث بها. (ناظم الاطباء): منفرث بها؛ زن باردار که دل شوره داشته باشد. (از اقرب الموارد).
[ مُ فَ رِ ] (ع ص) شکافته شکم و جگر. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.