معنی

۱. خوب. ۲. عالی. ۳. بلند؛ والا. ۴. راست؛ مستقیم. ۵. پاک‌دامن؛ پرهیزکار؛ نیکوکار؛ درست‌کردار. ۶. راستگو. ۷. اوج و حضیض. ۸. ‹فیرون› کواکب سعد و نحس: حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی: ۱۰۴)، ستاره‌شمر چون فرارون بیافت / دوید و به‌سوی فریدون شتافت (فردوسی: لغت‌نامه: فرارون).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.