[ غَ ] (اِخ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغهٔ شهرستان خرم آباد که در ۹هزارگزی باختری زاغه و ۸هزارگزی شمال شوسهٔ خرم آباد به بروجرد قرار دارد. جلگه و سردسیر است. سکنهٔ آن ۲۱۲ تن است که به ...
لغتنامه دهخدا
[ غَ ] (اِخ) جمال الملة و الحق و الدین. صاحب مقاصد الالحان گوید: غیبی در انواع علوم ید طولی و مرتبهٔ اعلی داشت، خصوصاً در علم و عمل موسیقی که همانا کسی بمرتبهٔ او نرسیده است و نرسد. بحال ای ...
[ غَ ] (اِخ) شوشتری. از شاعران شوشتر در عهد واخشتوخان حاکم شوشتر (۱۰۴۲ -۱۰۷۸ هـ . ق.) و معاصر حلمی شوشتری بود. رجوع به الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص ۲۶۴ شود.
[ غَ ] (اِخ) شیرازی. مولانا غیبی از جملهٔ کاتبان شیراز بود و کمتر کسی مانند او تند مینوشت. گاهی بشعر نیز میل میکرد، این بیت از اوست: بی روی دلفروزت عشاق را طرب نیست با ما شبی بسر کن یک شب ...
[ غَ ] (اِخ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج، که در ۱۲هزارگزی جنوب دیواندرهٔ و یکهزارگزی خاور دیواندرهٔ به سنندج قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است. سکنهٔ آن ۲ ...
[ رِ غَ ] (اِخ) نامی است که گاهی حسین کرد شبستری بخود میدهد.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.