[ ع. ] (اِ.) فریادرس، از نامهای خداوند.
فرهنگ فارسی معین
(اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. فریادرس بندگان. (مهذب الاسماء). غیاث المستغیثین نیز گویند.
لغتنامه دهخدا
(اِخ) جدی جاهلی است، و بنی غیاث بطنی از جذام اند از قحطانیه. مساکن آنان در حوف، واقع در مصر بوده است. (از اعلام زرکلی چ ۱۳۴۶ هـ . ق. ج ۲ ص ۷۶۱).
(اِخ) ابن جعفر. وی مستملی ابن عینیه بود. (از تاج العروس).
(اِخ) ابن فارس بن ابی جود. وی مقری بود و به سال ۶۰۵ هـ . ق. درگذشته است. (از تاج العروس).
(اِخ) ابن مثنی قشیری، مکنی به ابوالمثنی. تابعی است و از بهزبن حکیم روایت کند.
اسم: غیاث (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qiyās) (فارسی: غياث) (انگلیسی: ghiyas) معنی: فریادرس، از نامهای خداوند، فریادخواهی، از صفات و نام های خداوند
فرهنگ واژگان اسمها
[ ثُلْ اِ وَلْ مُ لِ ] (ع اِ مرکب) لقبی بود که به پادشاهان و امرا میدادند. رجوع به سندبادنامه ص ۸ و گلستان سعدی (دیباچه) شود.
اسم: غیاث الدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qiyāsoddin) (فارسی: غياثالدين) (انگلیسی: ghiyasoddin) معنی: پناه دین، پناه دین و آیین، ( اَعلام ) ) لقب دو تن از امیران آل کرت، غیا ...
[ ثِ ] (اِخ) (سلطان...) همان غیاث الدین است که در شعر زیر از حافظ آمده است : حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین غافل مشو که کار تو از ناله میرود. این غیاث الدین بقول محمد قاسم فرشته غیاث الد ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.