اسم: غنج (دختر) (عربی) (تلفظ: ghanj) (فارسی: غَنج) (انگلیسی: ghanj) معنی: کرشمه، ناز
فرهنگ واژگان اسمها
(غَ. زَ دَ) (مص ل.) بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن.
فرهنگ فارسی معین
[ غَ رَ / رِ ] (اِ) غوک. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). وزغ. به طبری بک خوانند و با واو بدل شود. (انجمن آرا) (آنندراج). وزق و غوک، و بعربی ضفدع خوانند، و بعضی به کسر رای بی نقطه گفته ا ...
لغتنامه دهخدا
[ غَ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی غنجار است که غازهٔ زنان باشد. (برهان قاطع). سرخاب. رجوع به غنجار، غنجر و غنجره شود: روزی بسان پیرزن زنگی آردت روی پیش چو هرکاره روزی چو تازه دخترکی باشد رخساره ...
[ غَ ] (اِ مرکب) (از: غنج، گلگونه و غازه +آل، منسوب به) میوه ای باشد ترش که آن را حب الملوک خوانند. (فرهنگ اسدی) (از برهان قاطع). میوه ای ترش باشد. (فرهنگ اوبهی). میوه ای است ترش مزه. (فره ...
[ غَ نِ جَ ] (ع ص) زن باکرشمه. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث غَنِج. (اقرب الموارد).
[ ] (اِخ) نام یکی از پنج در سیستان بود، و در تاریخ سیستان گاهی به عین مهمله آمده است و اصطخری به غین آورده است. رجوع به مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص ۲۴۰ و فهرست اماکن تاریخ سیستان شود.
[ غِ جَ / جِ غِ جَ / جِ ] (اِ) پارچهٔ لطیف که از آن زنان چارقد تهیه میکردند.
[ غُ فَ ] (ع اِ) حلقهٔ زلف. جعد. ج، غَناجِف. (دزی ج ۲ ص ۲۲۸).
[ غَ ] (اِ) مغاکی در دامن کوه. (آنندراج). بمعنی غفچی که مغاک در دامن کوه است. (فرهنگ شعوری ج ۲ ورق ۱۸۶ ب). ظاهراً مصحف غفچی است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.