[ غَ لَ / لِ ] (اِمص) اضطراب و بیقراری. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). اضطراب. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری): روی دین حق ظهیر آل سلجوق آنکه شد شیر نر در بیشه از تیر حسامش در غله. ظهی ...
لغتنامه دهخدا
(~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) ملک یا مزرعهای که غله فراوان داشته باشد.
فرهنگ فارسی معین
(~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) انبار غله.
انبار غله.
فرهنگ فارسی عمید
= قلک: خانهٴ غولند بپردازشان / در غلهدان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴).
[ غَ لْ لَ / لِ کَ دَ ] (مص مرکب) غله کردن زمین و ضیعة غله دادن آن. رجوع به غله و غله دادن شود: و ضیعتی او را ده که هر سال چندان غله کند که او را و عیالش را کفایت بود. (تاریخ بیهقی).
پیکرک انسانریخت تدفینی در مصر باستان که آن را از ترکیب خاک رُس و شن و ماسه و دانۀ غلات میساختند و بعد از نوارپیچی در کنار مرده قرار میدادند [باستانشناسی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ غَ لْ لَ / لِ کَ / کِ ] (نف مرکب) حمل کنندهٔ غله از جایی به جایی. کشندهٔ غله: مَیّار؛ غله کش از جایی به جایی. (منتهی الارب). شتران غله کش. ستور غله کش.
[ غَ لْ لَ / لِ تَ ] (مص مرکب) کوفتن غله. گندم و جو و ارزن و جز آن را کوبیدن. رجوع به غله شود: بکار دهقانی مشغول می بودم. روزی به غله کوفتن مشغول شده بودم... (انیس الطالبین ص ۱۰۳).
[ غَ لِ ] (اِخ) دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که در ۸ هزارگزی باختر چرداول بر کنار راه اتومبیل رو چرداول به آسمان آباد واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.