(غَ لَ) [ ع. ] (اِ.) کلون، چوبی که بدان در را بندند.
فرهنگ فارسی معین
[ غَ ] (ع مص) غلق باب؛ بستن در را. این کلمه لثغة یا لغت ردیه ای در اِغلاق است. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). دربستن. (غیاث اللغات). || غلق در زمین؛ دور رفتن. (منتهی الارب). اِمعان. (اقر ...
لغتنامه دهخدا
[ غُ لْ لُ ] (ترکی، اِ) حق العملی که فراش از کسی که برای او کار میکند میگیرد. قُلُّق. || خدمتکاری. بندگی. || در تداول عامه جریمهٔ مالیاتی است و گیرندهٔ آن را غلقچی گویند. قُلُّق: هم چ ...
[ غَ ] (ع اِ) همان غَلقی ََ و غِلقَة است. رجوع به برهان قاطع و غَلقی ََ شود.
[ غِ قَ ] (ع اِ) یا غَلقَة. همان غَلقی ََ است. رجوع به غلقی شود.
[ تُ لُ ] (اِ) بمعنی سردار از لغات ترکی نوشته شد و نام پادشاهی. (غیاث اللغات) (آنندراج).
[ تَ لَ / لُ ] (اِخ) (... ثانی) چهارمین از سلاطین تغلقیهٔ هند که از ۷۹۰ تا ۷۹۱ هـ . ق. حکومت داشت و رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ترجمهٔ اقبال ص ۲۶۸ شود.
[ مُ لَ ] (نف مرکب) که مغلق گوید. آنکه دریافت معنی سخن وی دشوار باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلق شود.
[ مُ لَ قَ ] (ع ص) تأنیث مغلق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغلق و مدخل بعد شود.
[ مُ غَ لِ ] (ع ص) دربسته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انغلاق شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.