(عَ صَ) [ ع. ] (اِ.) پی، رشتههای سفید رنگ متصل به مغز که حس و حرکت توسط آنها صورت میگیرد.
فرهنگ فارسی معین
[ عَ ] (ع اِ) درخت پیچک و لبلاب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داردوست. مهربانک. پیچه. عشق پیچان. عشقه. عَصَب. عُصْب. و رجوع به عصب شود. || نوعی از چادر، واحد و ...
لغتنامه دهخدا
[ عَ صَ ] (ع اِ) پی مفاصل. (منتهی الارب). پی زرد. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار). پی. (نصاب الصبیان). تارهای سپیدرنگی که مرتبط میکند دماغ را با اجزاء مختلف بدن حیوانی. (ناظم ال ...
[ عُ صَ ] (اِ) خاری که از آن کتیرا میگیرند. (ناظم الاطباء). خاری است که صمغ آن کتیرا باشد، و به شیرازی کم و به یونانی نوارس خوانند و به عربی مسواک العباد و مسواک المسیح گویند. خوردن آن چار ...
عصبی حسی واقع در ابتدای یک مسیر آوَرانی (afferent) که با گیرندهای آغاز و به همایهای با یک عصب حسی ثانویه ختم میشود [علوم پایۀ پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
یکی از دو شاخۀ اعصاب خودفرمان که نوراپینفرین (norepinephrine) ترشح میکند و باعث افزایش ضربان قلب و بالا رفتن فشار خون میشود|||متـ . همحس [زیستشناسی] ...
یکی از دو شاخۀ اعصاب خودفرمان که اَستیلکولین (acetylcholine) ترشح میکند و باعث کاهش ضربان قلب و پایین آمدن فشار خون میشود|||متـ . پادهمحس [زیستشناسی] ...
هریک از آشفتگیهای عصبشناختی ناشی از مصرف طولانیمدت الکل که با ناهنجاری در اعصاب حسی پوست نظیر سوزش و کرختی و خارش همراه است [اعتیاد]
فرایند تکوین پییاختهها و رشد بافت عصبی|||متـ . پیزایی [علوم پایۀ پزشکی]
تغییرات پییاختهای که به دنبال تحمل و نشانگان قطع مصرف به وجود میآید|||متـ . پیسازگاری [اعتیاد]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.