[ طَمْ / طُمْ ] (معرب، اِ) یکی از آلات مهتز است از ذوات الاوتار. و صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است. قسمی ماندولینا از ذوات الاوتار و آن در ایران و بلغا ...
لغتنامه دهخدا
[ طَمْ / طُمْ رُسْ سو نی ی ] (ع اِ مرکب) ننغا. نانغا.
(طَ رِ) [ معر. ] طنبور.
فرهنگ فارسی معین
طنبورزن؛ طنبورنواز.
فرهنگ فارسی عمید
[ خَ طَمْ ] (اِ مرکب) چوب یا استخوان کوچک که بر کاسهٔ طنبور نصب کنند و تارها را بر آن کشند. بهندی گهرچ گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
[ دَ فِطْ طُمْ رِ نَ مَ ] (ع جملهٔ فعلیه) مثل است. (آنندراج) (امثال و حکم دهخدا). کنایه از: بر آتش دامن زد. مصیبتی بر مصیبتها افزود. فتنه و حادثهٔ تازه آورد: بود چشمش فتنهٔ عالم ولی غمزه ...
[ سَ / سِ یِ طَمْ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع بکاسهٔ تار شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.