[ عَ ذَ ] (ع اِ) جِ عذبة. (ناظم الاطباء). رجوع به عذبة شود.
لغتنامه دهخدا
[ عَ ذَ ] (اِخ) نام اسب یزیدبن سبیع. (منتهی الارب).
[ عَ بَ ] (اِخ) موضعی است که از بصره تا بدانجا دو شب راه است و در آن موضع آبهای خوش است و گویند چون آنجا را بکندند آثار زندگی انسان یافتند. (از معجم البلدان).
[ اَ ذِ بَ ] (ع اِ) جِ عذاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جِ عذاب، بمعنی هر چیز که بر انسان سخت آید و او را از مقصود بازدارد. (از اقرب الموارد).
[ مُ تَ عَ ذْ ذِ ] (ع ص) خوشگوار. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء).
[ مُ تَ عَ ذْ ذِ بَ ] (ع ص) خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. - عقوبت و عذاب کننده. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به مادهٔ قبل شود.
(مُ تَ ذَ) [ ع. ] (اِمف.) گوارا و شیرین یافته.
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ ذَّ) [ ع. ] (اِمف.) آزار شده، در رنج و عذاب.
[ مُ عَ ذْ ذِ بَ ] (ع ص) شکنجه و عذاب کننده یعنی در رنج اندازنده. (غیاث) (آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.