[ شیرْ وَ ] (ص مرکب) شیرسان. شیرصفت. مانند شیر. شیروار. (یادداشت مؤلف). || شجاع. متهور. (فرهنگ فارسی معین): زآن گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس پردلی باشد ازین شیروشی پرجگری. فرخی. رج ...
لغتنامه دهخدا
[ رُ شَ / شِ کَ ] (ص نسبی، اِ مرکب) پارچهٔ نخی زمینه سفید با گلهای زرد روشن، و از آن بازرگانان عمامه کردندی تا از عمامهٔ علما که به رنگ سپید بود ممتاز باشد. جامهٔ زمینه به رنگ سپید کمی مایل ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.