تکانه
فرهنگ واژههای سره
خار.
فرهنگ فارسی عمید
(اِخ) ناحیه ای است نجدی در نزدیکی حجاز. (از معجم البلدان).
لغتنامه دهخدا
درمان اختلالات روانی با استفاده از عبور جریان برق از مغز [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شَ / شُو ] (اِ) از جنس گاو کوهی است که به عربی وعل گویند و آن حیوانی است سیاه رنگ بقدر گاومیش کوچکی و به ترکی جریر گویند. در مازندران بسیار است. (انجمن آرا) (آنندراج). به لغت تنکابن وعل ...
[ شَ ] (ع ص) چادر درشت بافته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - حُلّة شوکاء؛ ردائی است که در او درشتی و تازگی هست. (شرح قاموس). جامهٔ درشت از نوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
[ شَ ] (اِخ) جایگاهی است در شعر امرؤالقیس. (از معجم البلدان).
فَر، والایی، فرهی، فره، فَر، شکوه
[ شَ کَ ] (اِخ) محمدابراهیم. گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبهٔ دوم که به هند رفت و با پسری ارادهٔ صحبت داشت در دست او کشته شد. (آتشکدهٔ آذر ص ۱۸۴).
[ شَ کَ تِ بُ ] (اِخ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ محمدعلی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده گف ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.