[ شَ / شِ ] (اِخ) نام برادر رستم. (ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). تبدیل شغاد است. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شغاد شود.
لغتنامه دهخدا
[ شَ ] (اِ) شغال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان). تبدیل شغار. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شغال شود.
[ شِ هَ ] (نف مرکب، اِ مرکب) آهنجندهٔ شگار. بیرون کشندهٔ شگار. ابزاری چوبین مر خبازان را که در سر آن قلابی آهنین است و بدان نان و یا چیزی دیگر از تنور درمی آورند. (ناظم الاطباء).
[ شُ ] (اِ) زغال. انگِشت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری): گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد گردد از سهم شما دانهٔ یاقوت شگال. ازرقی هروی (از جهانگیری). || نشخوا ...
[ شِ لِ ] (اِمص) سگالش. (ناظم الاطباء). رجوع به سگالش شود.
نان یا گوشتی که بر روی آتش بریان میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
[ شَ نَ / نِ ] (اِ) گهواره. || کمان ساز رباب. (ناظم الاطباء).
[ شَ وَ ] (اِخ) نام کوهی در سیستان که تازیان سجاوند گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).
۱. بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن میکنند. ۲. [قدیمی] آتشکده: نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفانبار (انوری: ۱۹۲). ۳. جای افروختن آتش مقدس در آت ...
[ تَ ] (اِ مرکب) بیت النار. (السامی فی الاسامی). آتشکده. معبد آتش پرستان : کیخسرو آنجا شد [ به آتشگاه کرکو ] و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد که اکنون آتشگاه ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.