[ شِ کَ دَ ] (مص) شکردن. شکار کردن. قنص. اقتناص. صید. (یادداشت مؤلف). شکار کردن. (آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان). || شکستن دشمن باشد. (آنندراج) (برهان): همی بود بوس و کن ...
لغتنامه دهخدا
شکار کردن؛ درهم شکستن جانداری: جهانا چه بدمهر و بدگوهری / که خود پرورانی و خود بشکری (فردوسی: ۱/۸۵).
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ / وِ / وُ کَ دَ ] (مص) کاری را به جلدی و چابکی کردن و زود ساختن. تیزدستی و چابکی کردن در کاری. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وشکلیدن و وشکردیدن و وشکردن شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.