[ شُ دَ ] (مص مرکب) رخنه یافتن. شکافته شدن : سوراخ شده ست سد یأجوج یک چند حذر کن ای برادر.ناصرخسرو. - سوراخ شدن در آسمان و سقف آسمان؛ حادثهٔ بزرگ اتفاق افتادن. (آنندراج): هیچ سوراخی نخو ...
لغتنامه دهخدا
(نف مرکب) رخنه دار و دارای منفذ و ثقبه. هر چیز که دارای ثقبه های بسیار بود و هر چیز کرم خورده. (ناظم الاطباء).
[ کُ ] (اِ مرکب) پرماه. مثقب. مته. (ناظم الاطباء).
قطعۀ کوچک چوبی به اندازۀ میخ برای پر کردن سوراخ ریلبند|||متـ . سوراخگیر تراورس [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان
ابزاری مکانیکی که با حرکت تفنگی، در جان ریل سوراخ ایجاد میکند [حملونقل ریلی]
(اِخ) ده کوچکی از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در ۱۹هزارگزی شمال باختری باغ ملک و ۳هزارگزی باختری راه اتومبیل رو هفتگل به ایزه. دارای ۳۰ تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.