۱. مهمانی؛ بزم؛ جشن: خوان کشید او را کرامتها نمود / آنشب اندر کوی ایشان سور بود (مولوی: ۸۲۱). ۲. (اسم مصدر) خوشی؛ شادی.
فرهنگ فارسی عمید
بارۀ شهر؛ دیوار دور شهر.
(اِ) اوستا «سوئیریا» (صبحگاهی، روزانه)، پهلوی «سور» (چاشت صبح، طعام)، بلوچی عاریتی و دخیلی «سیر»(عروسی، نامزدی)، شغنی «سور» (ضیافت جشن عروسی). در لهجهٔ زردشتیان ایران «سور» به معنی عروسی « ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه. دارای ۳۴۸ تن سکنه. آب آن از چشمه سارها. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایر ...
[ سَ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای ۱۱۴۲ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات، پنبه، چغندر و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۶).
اسم: سور (دختر) (فارسی) (تلفظ: sur) (فارسی: سور) (انگلیسی: sur) معنی: خوشی و شادمانی، سرور، ( در گیاهی ) درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و تنه ی خمره ای شکل، [ا ...
فرهنگ واژگان اسمها
(اِخ) دهی است جزء دهستان افشاریه بخش آوج شهرستان قزوین. دارای ۲۲۰ تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، باغات و شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
(اِخ) نام شهری و مدینه ای است. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری).
اسم: سورا (دختر) (فارسی) (تلفظ: surā) (فارسی: سورا) (انگلیسی: sura) معنی: توانا، نیرومند، سود دهنده، ( اَعلام ) نام شهر «شوراب» در نوشته های رومی و یونانی که به گونه ای سورا/ surāـ/ آمده اس ...
روزنه؛ رخنه.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.