[ سَ نَ / نِ ] (اِ) مخفف آسمانه، یعنی سقف خانه. (برهان) (از آنندراج). آسمانه. سقف خانه. (ناظم الاطباء). || پرنده ای است کوچک و آنرا بترکی بلدرچین و بلغت دیگر کَرَک خوانند و در عربی نیز ...
لغتنامه دهخدا
[ سْ / سِ نَ / نِ ] (اِ) سقف. سَمْک. عرش. آشکوب. اَشکوب. آسمانخانه : تا همی آسمان توانی دید آسمان بین و آسمانه مبین.عماره. وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ.فرخی. همی پیچید ...
[ جِ نَ / نِ ] (ص نسبی) منسوب به جسم. جسمی. بحالت جسم : چشم جسمانه تواند دیدنت در خیال آرد غم و خندیدنت.مولوی.
[ حَ نَ ] (اِخ) نام ناحیه ای است در اناطولی، دارای ۳۹ دهکده به قضای اردو از ولایت طربزون. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و به کلمهٔ اردو در همین لغت نامه شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.