[ سِ کَ ] (ع اِ) جِ سکه. (دهار). رجوع به سکه شود.
لغتنامه دهخدا
[ اُ کُ ] (اِخ) (کلمهٔ صربی بمعنی مهاجر) نامی است که بصربستانی هائی که از صربستان، بسنی و هرزگوین فرار میکردند و در ممالک مجاوره مقیم میشدند تا از مظالم ترکان برهند، گفته میشده است.
[ تَ سَ کْ کُ ] (ع مص) زاری کردن. (منتهی الارب). زاری کردن و تضرع نمودن. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.