معنی

کسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر می‌کند؛ ژکنده؛ درحال ژکیدن: هشیوار و از تخمهٴ  گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی: ۲/۱۶۲).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.