[ په. ] (ق.) تند، سریع.
فرهنگ فارسی معین
[ زَ ] (ع مص) آماده و مهیا کردن توشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ شْ / شِ ] (ص مرکب) آنکه زود آشنا شود. (آنندراج). مصاحب و همدمی که بزودی و گرمی با شخص اظهار مهربانی و محبت کند. (ناظم الاطباء): از اولین نگاه دلم صید خویش کرد ای من فدای غمزهٔ زودآشنای ...
زود؛ بهزودی.
فرهنگ فارسی عمید
(ق مرکب) بمعنی نزدیک است. (آنندراج). به زودی و به تعجیل و به سرعت. و زودا که؛ عنقریب و بزودی و به همین زودی و هرچه زودتر. (ناظم الاطباء). بسی زود. چه بسیار زود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): ...
۱. زودبهزود؛ تندتند. ۲. بهزودی. ۳. شتابان؛ بهتعجیل.
(ق مرکب) زودبزود. با فاصلهٔ زمانی اندک. (فرهنگ فارسی معین): و این چنان باشد که بامداد از خواب شب برخیزد، چند مجلس بنشیند زودازود پس ساکن شود. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ...
[ اَ کَ ] (نف مرکب) که زود افکند. که به اندک زمانی از پای درآورد. که فی الفور مست سازد: کو آن می دیرسال زودافکن تو محراب دل من و حیات تن تو میخانه مقام من به و مسکن تو خم بر سر من سبوی در ...
بدیهه؛ شعر و سخنی که زود و بیتٲمل گفته شود.
الگوی دائم یا راجعۀ انزال در فعالیت جنسی که در آن انزال در محدودۀ یک دقیقه بعد از دخول و قبل از تمایل فرد رخ میدهد |||متـ . انزال زودرس [علوم سلامت] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.