= زبان
فرهنگ فارسی عمید
[ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی زبان است که به عربی لسان خوانند. (برهان). زوانه. (انجمن آرا) (آنندراج). زبان و لسان. (ناظم الاطباء). زبان. زفان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زوانه و زبان و زفان ...
لغتنامه دهخدا
[ زُ ] (اِ) زبان و لسان. || شعله. (ناظم الاطباء).
[ زَ نَ / نِ ] (اِ) زوان و زوانه هر دو بمعنی زبان است، زفان تبدیل آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زوان شود.
[ زُ نَ / نِ ] (اِ) بر وزن و معنی زبانه است که زبانهٔ آتش و زبانهٔ شاهین ترازو و امثال آن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ اَ هَ زْ ] (اِخ) نَبطی. از جمله و حواشی هشام بن عبدالملک است.
[ بِ ] (اِ) برازبان. رجوع به برازبان شود.
[ جَ زْ ] (اِخ) قریه ای است از قرای ابهررود زنجان. این ده قدیم النسق است و پنجاه خانوار سکنه دارد و محصول آن غلهٔ دیمی و آبی است و رودخانه ای از میان دره میگذرد که زراعت قریه را مشروب میسا ...
[ خُ زُ نَ ] (ع اِمص) تکبر. نخوت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد).
[ رَزْ ] (ص مرکب، اِ مرکب) باغبان و رزبان. (ناظم الاطباء). ناطور. (یادداشت مؤلف). || (اِخ) کرهٔ ستارهٔ زهره. (ناظم الاطباء). نام جرم فلک زهره. (انجمن آرا) (آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.