(اِخ) شهری کوچک است که آن را ریغ نیز گویند و ریغ بلغت بربری بمعنی شوره زار است. و اهالی آن شهر را ریغی گویند. (از معجم البلدان).
لغتنامه دهخدا
(اِخ) شهری است به اندلس یا روستائی است از آن. (منتهی الارب). و در قاموس الاعلام آمده است: خطه ای است در قسمت جنوبی جزائر ایالت قسطنطنیه، یعنی سلسله جبال اطلس در جنوب [ بلدالجرید ] . این ...
(اِخ) ناحیهٔ پهناوری است در مغرب که رود بزرگی از آن میگذرد و کنارش شهرستانها و قریه هائی بزرگ و بهم پیوسته واقع شده است. و از همین زاب است که چندین تن از فضلاء برخاسته اند و بطوری که نق ...
(اِخ) بن طهماسب. رجوع به زاب در همین لغت نامه شود.
اسم: زاب (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: zab) (فارسی: زاب) (انگلیسی: zab) معنی: زو، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند طهماسب و از نسل فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ واژگان اسمها
[ بِ اَ فَ ] (اِخ) نام دو رود است در عراق که هر دو را زاب اسفل خوانند. یکی رودی است که از جبال سلق واقع بین شهر زور و آذربایجان سرچشمه گیرد و از میان دقوقا و اربل عبور کند، فاصلهٔ مسیر این ...
[ بِ اَ لا ] (اِخ) زاب اعلی نام دو نهر است در عراق یکی زاب اعلی واقع بین موصل و اربل است که از قلهٔ کوهی، در مرز آذربایجان سرچشمه میگیرد. این رود در آغاز جریان در مسیر خود برنگ سرخ تیره اس ...
[ بِ اَ سَ ] (اِخ) و بر این هر دو آب سه طسوج ساخت، یکی زاب اعلی گویند و دیگر زاب اوسط و سوم زاب اسفل. (فارسنامهٔ ابن البلخی ص ۳۹). رودی است که از فرات سرچشمه گیرد و در سرمن رأی (سامراء) در ...
[ بِ سُ لا ] (اِخ) یا رود کاپریوس رودی بوده که در ایالت آشور [ مشرق دجله ] جریان داشته است. در کنار ناحیهٔ آدیابن نزدیک بمصب رود خابور در دجله وارد میگردیده است. مرحوم پیرنیا در ایران باستان ...
[ بِ طَ ] (اِخ) از پادشاهان ایران، پسر طهماسب و پدر کیقباد نخستین پادشاه کیانی بوده است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: و گویند که از بعد کیومرث صد و پنجاه و اند سال زمین بی پادشاه بود تا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.