اتفاق؛ پیوستگی؛ سازگاری.
فرهنگ فارسی عمید
(رَ فّ) [ ع. ] (ص.) رفوگر، رفوکننده.
فرهنگ فارسی معین
[ رَفْ فا ] (ع ص) رفوگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (دهار).
لغتنامه دهخدا
[ رَ ءِ ] (اِخ) یا رافائل نقاش بزرگ و نامی ایتالیایی. رجوع به رافائل شود.
[ رَ ] (اِخ) رافائیل. یا رافائل نقاش معروف ایتالیایی. رجوع به رافائل شود.
[ رُ ] (ع ص، اِ) شکسته و از هم ریخته و ریزه ریزه. (آنندراج) (غیاث اللغات). ریزه و شکستهٔ هر چیزی. (منتهی الارب). شکستهٔ هر چیزی. (دهار). شکسته و از هم پاشیده و ریزه ریزه شده از هر چیز. قوله ...
(رِ دَ یا دِ) [ ع. رفادة ] (اِ.)۱- زخم بند.۲- زین.
[ رَفْ فا ] (ع ص) نباض. زننده (رگ). (یادداشت مؤلف). رجوع به رفز شود.
[ رِ ] (ع اِ) راههای پریشان. (منتهی الارب) (آنندراج). راههای پریشان و مختلف. (ناظم الاطباء). راههای پریشان و شکافهای آن. (از اقرب الموارد).
[ رُ عَ ] (ع مص) رَفاعَة. رِفَاعة. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَفاعَة شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.