[ رُ ] (ع مص) ثابت و پابرجا شدن چیزی در جای خود مانند ثابت شدن مرکب در کاغذ و دانش در قلب، و فلان راسخ در علم است یعنی از ثابت و استوارشدگان در آنست. (از اقرب الموارد). ثابت و استوار و پاب ...
لغتنامه دهخدا
[ رُ کَ دَ ] (مص مرکب) بطور ثابت و استوار در دل اثر کردن و راه پدید کردن دل به استواری. (ناظم الاطباء). رخنه کردن. نفوذ کردن. اثر کردن. (فرهنگ فارسی معین).
[ رُ تَ ] (مص مرکب) رسوخ کردن. (فرهنگ فارسی معین). نفوذ یافتن. اثر کردن. رجوع به رسوخ کردن شود.
[ رُ خی یَ ] (ااز ع، مص جعلی) پایداری و استواری و ثبات و ثابت قدمی. || مودت و صداقت. (ناظم الاطباء).
(~. تِ) (ص مر.) بدبخت، پریشان روزگار، بداحوال.
فرهنگ فارسی معین
[ دَ تَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در ۷۳ هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
راهبرد تمرکز بر فروش محصولات یا خدمات موجود برای کسب سهم بیشتر در بازار کنونی [مدیریت]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ پِ دَ تَ / تِ ] (ص مرکب) دشنامی است. و مجازاً در تداول عامیانه بمردم خبیث و بدسرشت گویند.
[ چِ تِ ] (اِخ) دهی از بخش کوهک شهرستان جهرم است که در ۲۵ هزارگزی خاور جهرم و ۶ هزارگزی راه عمومی واقع میباشد. دامنه و هوایش گرمسیری است و ۲۱۰ تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، انا ...
[ چِ تَ / تِ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچیان شهرستان آباده که در ۳۲ هزارگزی جنوب خاور سوریان واقع است و ۳۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.