[ رُ خَ ] (ع اِ) جِ رُخْصة. (ناظم الاطباء): چون عالمی را بینی به رخص و تأویلات مشغول گردد بدان که از وی هیچ چیزی نیاید. (کشف المحجوب هجویری). || و نیز رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بو ...
لغتنامه دهخدا
[ رُ خَ ] (ع اِ) جِ رُخْصة. (ناظم الاطباء). رجوع به رُخْصَة شود.
[ رُ صَ ] (ع اِ) یا رُخُصَة. نوبت شرب آب. ج، رُخَص، رخصات. (ناظم الاطباء). نوبت آب. (از اقرب الموارد). || (اِمص) آسانی و فراخی در کاری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). سهولت. (از ...
[ رُ خُ صَ ] (ع اِمص، اِ) رُخْصة. (ناظم الاطباء). رجوع به رُخْصَة شود.
پروانه، بارداد، آزادکردن
فرهنگ واژههای سره
[ رُ صَ ] (ع اِمص) اذن و پروانه و پروانگی و لهی و اجازهٔ حرکت و کوچ. (ناظم الاطباء). جواز. (ناظم الاطباء). دستوری. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (یادداشت مؤلف) (فرهنگ نظام). اجازت. (از آنن ...
[ رُ صَ نُ / نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) اجازه دادن. اذن دادن. دستوری دادن. || مرخص کردن : خان فتح نشان گوش و بینی آنها بریده رخصت نمود. (تاریخ گلستانه). و رجوع به رخصت کردن شود.
[ رُ صَ تَ ] (مص مرکب) اجازه یافتن. دستوری گرفتن. اذن پیدا کردن. فراخی و جواز یافتن. امکان پیدا کردن : به هیچ حال رخصت نیافت نام ولایت عهد از ما برداشتن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۱۵). آن وث ...
[ رُ صَ نَ / نِ ] (اِ مرکب) رخصتی. پیشکشی که شخصی جهت مرخصی خود دهد. (ناظم الاطباء). آنچه در ازاء دریافت دستور و اجازت پیشکش دهند. رخصتی. و رجوع به رخصتی شود.
[ رُ صَ / صِ ] (از ع، اِمص) رخصة. رخصت. اجازه. پروانه : باد را زو رخصه بادا تا ز خاک درگهش توتیای چشم خاقانی به شروان آورد. خاقانی. چون نیست رخصه سوی خراسان شدن مرا هم باز پس شوم نکشم پس ب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.