(دَ هَ) [ ع. ] (اِ.) سطوت خاصی است که خرد محب را از جهت هیبت محبوب خود مصدوم کند.
فرهنگ فارسی معین
بخشش؛ عطا؛ کرم؛ داشات؛ داشاد؛ داشن.
فرهنگ فارسی عمید
[ دَ / دِ هِ تِ ] (اِمص) بخشش بی ریا و صدقه و خیرات و مبرات. (ناظم الاطباء). عطیه و بخشش. (آنندراج). داشن. داشاد. عطا. دهشت. (از لغت فرس اسدی).
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِخ) طبیب ایرانی به عهد هرون الرشید خلیفه، رئیس بیمارستان جندی شاپور. برادرزادهٔ او میخائیل نیز در بیمارستان جندی شاپور با عم خویش همکاری داشت. (تاریخ بیمارستانات دکتر احمد عیسی بیک ص ...
[ هُ شْ ] (ص مرکب) عاقل و زیرک و دانا. (آنندراج). خردمند و چست و چالاک و بابصیرت. (ناظم الاطباء).
(مُ هِ) [ ع. ] (اِفا.) وحشت آور، هراسناک.
سهمناک، بیمناک
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.