[ دِ ] (نف مرکب) دل جوی. دلجوینده. جویندهٔ دل. تسلی دهنده و آرامش دهندهٔ دل. رجوع به دلجوی شود. || مرغوب. مطلوب. پسندیده. شایسته. موافق. (ناظم الاطباء): طبع دلجو خوشتر از گنج زر و کان گهر ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.