(دَ) [ ع. ] (ص.)۱- باریک، نازک.۲- خرد، کوچک.
فرهنگ فارسی معین
باریکاندیش
فرهنگ واژههای سره
هوشدارانه، موشکافانه، درست، به درستی، با ژرف نگری، با ریز بینی
[ دَ قَنْ ] (ع ق) بطور دقیق. با دقت. بدقت.
لغتنامه دهخدا
شمار، دم، دَم
مدت استفاده از تجهیزات مرکز تلفن در خدمات درونمرزی یا برونمرزی برای محاسبۀ هزینۀ کاربری [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ دَ قی قَ / قِ ] (نف مرکب) دقیقه یابنده. یابندهٔ دقیقه. باریک بین و دقیقه شناس و خرده دان. (آنندراج). کسی که کشف اشکالی را کند، و باریک بین و نکته سنج. (ناظم الاطباء).
[ دَ ] (اِخ) علی بن عبیداللََّه دقیقی بغدادی، مشهور به دقاق. رجوع به ابوالقاسم (علی بن...) و علی (ابن عبیداللََّه...) شود.
[ اَ دَ ] (ع اِ مرکب) حور. سپیدار. سفیدار. تبریزی.
رادار اولیهای که موقعیت دقیق هواگَرد را در هنگام تقرب مشخص میکند [حملونقل هوایی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.