معنی

۱. = دستبند ۲. چوبدستی؛ عصا: وقت قیام هست عصا دستگیر من / بیچاره آن‌که او کند از دستوار پای (کمال‌الدین‌اسماعیل: ۱۲۱). ۳. دستیار؛ مددکار؛ همدست: به ایران بسی دوستدارش بُوَد / چو خاقان یکی دستوارش بُوَد (فردوسی: ۸/۱۸۹).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.