[ دَرْ ] (ص مرکب) دربان. حاجب. بواب. (آنندراج). پاسبان در. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ دِ رَ ] (نف، ق) در حال دِرو. (یادداشت مرحوم دهخدا). در حال درو کردن.
(دَ نِ) (اِمر.) دریچهای که بر بام خانه درست کنند و از آن جا با نردبان روی بام روند.
فرهنگ فارسی معین
[ زَ ؟ ] (اِخ) نام پهلوانی ایرانی. (از شرح اسکندرنامه از آنندراج) (غیاث). رجوع به زنگهٔ شاوران شود.
(دُ یا دَ رْ) [ په. ] (اِ.)۱- چادر، سراپردة بزرگ.۲- فرش گران بها.۳- شاه نشین.
[ رَ ] (ص مرکب) دعایی است مرده را پیش از بردن نام او. با روح شاد. مغفور. خدا بیامرز. آمرزیده. مبرور. غفران پناه. جنت مکان. خلدمکان. خلدآشیان. || شاددل : شادروان باد شاه شاد دل و شاد کام ...
[ دُ نِ تُ تَ ] (اِخ) رجوع به شادروان شوشتر شود چه تستر معرب شوشتر است.
[ دُ نِ ] (اِخ) سدی است که بر رود شوشتر کرده اند تا آب بشهر نشیند. یاقوت گوید: این شادروان از بناهای عجیب است طول آن نزدیک یک میل است و از سنگهای استوار و صخره ها و پایه های آهنی ساخته شد ...
[ هَ دُرْ نِ اَ کَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) به معنی هفت رقعهٔ ادکن است که کنایه از هفت طبقهٔ زمین باشد. (برهان). رجوع به هفت رقعهٔ ادکن و هفت خاک شود.
[ پِ دَ ] (اِخ) نام پهلوانی از پهلوانان گشتاسب : پدروان که بود از دلیران اوی چشنوان که بود از دبیران اوی.فردوسی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.