[ دِ رَ ] (اِخ) دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع در ۲۷ هزارگزی شمال خاوری هشتچین و ۲۱ هزارگزی راه شوسهٔ هروآباد به میانه، با ۱۲۷۶ تن سکنه. آب آن از سه رشته چشمه و ...
لغتنامه دهخدا
[ دِ رَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در ۲۶ هزار و پانصد گزی جنوب باختری شاهپور و ۵ هزار و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو چهریق -سینه کوه. آب آن از چشمه و را ...
کسی که سخن دروغ بگوید؛ دروغگوینده.
فرهنگ فارسی عمید
[ دُ ] (ع مص) ناگاه برآمدن مرد، یا عام است. (از منتهی الارب ). درء. (اقرب الموارد). و از این مصدر است: کوکب دِرّی؛ ناگاه برآینده، و برخی دُرّی خوانند منسوب به دُرّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). و ...
اندامگانی که با جریان آب جابهجا میشود و معمولا اندام حرکتی ندارد [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ دُرْ ] (ص) دروای. درست و تحقیق. (برهان) (اوبهی). درست و راست و محقق. (ناظم الاطباء). راست. درست. (یادداشت مرحوم دهخدا). درواخ. دژواخ : یعقوب این فراست درواش دید گفتا بر پاکی مسیح چو تو ...
نوعی آبزی که از دروایان تغذیه میکند [اقیانوسشناسی]
[ دَرْ ] (اِخ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در ۱۴ هزارگزی جنوب ساری و ۳ هزارگزی باختر راه عمومی ساری به دودانگه، با ۳۱۰ تن سکنه. آب آن از سامان دره و راه آن ...
[ دَرْ ] (ص مرکب) دروازه بان. بواب و دربان و کسی که حافظ و پاسبان و نگهبان دروازهٔ شهر و قلعه و جز آن می باشد. || کسی که محافظ و پاسبان راه عبور از کوه و دره و جز آن بود. (ناظم الاطباء). ...
(دَ زِ) (اِمر.) ۱- در بزرگ، درب.۲- جایی در دو سوی میدان فوتبال و برخی بازیهای دیگر که بازیکنان میکوشند توپ را در آن وارد کنند.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.