[ دَ ] (ص مرکب) دردمند. صاحب درد. (آنندراج). بیمار. دارای درد و رنج. دردگین. (ناظم الاطباء). رصین. شکی. شکیة. (منتهی الارب ). واصب. وجع. وجعة: کز آنگونه دیدی مرا دردناک به غم خفته شادی ز ...
لغتنامه دهخدا
[ دَ ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی دردناک. دردناک بودن. دردآلود بودن. تفجع : چه سگ جانم که با این دردناکی چو سگ داران دوم خونی و خاکی.نظامی. || غمناکی. اندوهگینی : بر خاک من آن غریب خاکی ...
نشانگان جسمی با علامت احساس درد یا سوزش در پیشابراه یا دیوارۀ زهراه در حین انزال یا پس از آن [علوم سلامت]
واژههای مصوب فرهنگستان
ناهمگردی همراه با درد [پزشکی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.