[ خَ ] (ع ص) نهفت . (یادداشت بخط مؤلف). پنهان. پوشیده. (ناظم الاطباء): خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک من در شب هجران و تو در ابر خفایی. خاقانی. از نظرهای خفایش کم و کاست انجم و آن شمس نیز ...
لغتنامه دهخدا
[ خِ ] (ق) بطور مخفیانه. (یادداشت بخط مؤلف). پنهانی. پوشیدگی. (ناظم الاطباء): آنچنان کآن زن در آن حجرهٔ خفا خشک شد او و حریفش ز ابتلا.مولوی. - در خفا؛ در پنهانی. در پوشیدگی. در نهانی : ور ...
[ خَ ءِ ] (ع ص، اِ) جِ خَفِرة و خفر. رجوع به خَفِرة و خفر در این لغت نامه شود.
[ خَ خِ ] (ع ص) بسیارآواز. منه: ضبعان خفاخف؛ کفتاران بسیارآواز. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
[ خَ ] (ع ص، اِ) جِ خفیدد. خفادد. رجوع به خفیدد در این لغت نامه شود.
[ خَ رَ ] (ع اِ) شرم سخت. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). || (اِمص) شرمگینی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد).
[ خِ رَ ] (ع اِ) مزد بدرقگی. مزد نگاهبانی. (یادداشت بخط مؤلف). خفارة. رجوع به خفاره در این لغت نامه شود: کار او بدان رسید که بخفارت کاروانها و تجار بازایستاد. (ترجمهٔ تاریخ یمینی). مخالفت ...
[ خُ / خِ / خَ رَ ] (ع اِ) عهد و پیمان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). || پناه. (منتهی الارب) (از تاج العروس). || مزد بدرقگی و نگاهبانی. (منتهی الارب) ( ...
[ خُ فْ فا ] (ع اِ) شب پره. وطواط. موش کور. مرغ عیسی. شب باره. شب باز. شب بازه، شب پرک. شب بوزه. شب یازه. شبینه. شیوز. شب کور. شیرمرغ. شیرزج. شیرزق. (یادداشت بخط مؤلف). شباره. بیواز. چرهواز. ...
[ خِ ] (ع مص) ختنه کردن زن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || ختان دختر. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.