[ خُ طَ ] (ع اِ) جِ خطة. (منتهی الارب). رجوع به خِطّة در این لغت نامه شود.
لغتنامه دهخدا
هریک از ماهیچههای ارادی که تارهای آن با خطوط عرضی قطع شده باشد [علوم پایۀ پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(مُ خَ طَّ) [ ع. ] (اِمف.) خط خط شده، خط دار، خط خطی.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.