(خُ بِ) [ ع. خطبة ] (اِ.) سخنرانی، وعظ ج. خطب. ؛ ~ عقد جملاتی به زبان عربی که هنگام عقد ازدواج و برای مشروعیت دادن به آن گفته میشود.
فرهنگ فارسی معین
[ خِ بَ ] (ع اِمص) خواستگاری زن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب): خلیفهٔ عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. (تاریخ بخارای نرشخی). این پیرزن هنوز عروس کرم نزاد پس سر چرا بخطبهٔ ای ...
لغتنامه دهخدا
[ خُ بَ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظهٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است: ...
[ خُ بَ / بِ ] (نف مرکب) خطیب. گویندهٔ خطبه.
[ خُ بَ / بِ یِ اِ تِ ئی یَ / یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خطبه ای که در آغاز تألیف آورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.