[ خُ ] (ع اِمص) کمی و نقصان و زیانکاری. (ناظم الاطباء). زیان کاری. (دهار). زیان. کاستی : بر خیره می کشند می خورند از بهر حطام را و آنگاه خود می گذارند و می روند تنها بزیر زمین با وبال و خسر ...
لغتنامه دهخدا
[ خُ سُ ] (اِخ) نام یکی از سران مغول است : خسران از خوف خسران خود از جانب سلطان صلاح کار خود و از آن او در آن دیدند که... (جهانگشای جوینی). و آن اندیشه سبب کودکی و دلشکستگی سلطان بود چون ن ...
[ خُ گَ ] (اِ مرکب) داماد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج ۱).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.