[ خِ لَ ] (ع اِمص) شرمندگی. شرمساری. چکس. (ناظم الاطباء). انفعال، شرم. آزرم. سرافکندگی. سرشکستگی. (یادداشت بخط مؤلف): مردم... مطیع و منقاد وی باشند و خجلت را بخویشتن راه ندهند. (تاریخ بیهق ...
لغتنامه دهخدا
[ خِ لَ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب) شرمساری. شرمندگی. شرمگینی.
[ خِ لَ کَ / کِ ] (نف مرکب) شرمگین. (آنندراج). شرمسار. خجلت زده. شرم زده. آنکه خجلت کشیده است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.