[ حَ ] (ع ص، اِ) شمارکننده. (مهذب الاسماء) (ترجمان عادل) (منتهی الارب). شمارگر. حساب کننده. (غیاث). شمارگیر. (منتهی الارب). شمرنده. شمارکن. (السامی فی الاسامی). محاسب: کفی باللََّه حسیباً؛ ...
لغتنامه دهخدا
[ حَ ] (اِخ) لقب محمودبن علی باشا حسیب. او راست: رسالة سنیة و عقیدة سنیة و احکام فقهیة علی مذهب السادة الحنفیة چ بولاق ۱۳۰۰ هـ . ق. (معجم المطبوعات).
[ حَ ] (اِخ) لقب محمدبن خطیر فرغانی. رجوع به محمد ... شود.
اسم: حسیب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hasib) (فارسی: حَسيب) (انگلیسی: hasib) معنی: بزرگوار، از اسامی خداوند، ( در قدیم ) دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی، آن که دارای حسب و نسب است ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ حَ بُلْ بُ لَ ] (ع، اِ مرکب) یا حسیب بزغاله. حسیبک. حسرةالملوک. (شرفنامهٔ منیری). حسیب الملوک. بریان الفقراء. رجوع به حسیبک شود.
اسم: حسیبه (دختر) (عربی) (تلفظ: hasibe) (فارسی: حَسيبه) (انگلیسی: hasibe) معنی: دارنده ی نام و شرف و بزرگی، زنِ شریف در اصل و نسب
[ تَ ] (ع مص) سیر خورانیدن و سیر نوشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || کسی را چندان عطا دادن تا خوشنود شود. (تاج المصادر بیهقی). دادن آنچه شخص ب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.