[ حِ ] (اِخ) ممالهٔ حجاز. رجوع بحجاز شود: چنین داد پاسخ که اندر حجیز ورا دزد برده ست بی مر جهیز.فردوسی. بهند آمدم بعد از آن رستخیز وز آنجا براه یمن تا حجیز.سعدی. تا خود کجا رسد بقیامت نماز ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.