[ چَ / چِ بَ ] (اِ مرکب) چهارضلعی. ذواربعة اضلاع. (یادداشت مؤلف). سطحی از جوانب محاط به چهار خط راست متصل. که چهار خط راست محیط او گردد. رجوع به چهارضلعی شود.
لغتنامه دهخدا
[ چَ / چِ بَ رِ مُ تَ ظَ ] (اِ مرکب) چهارضلعی منتظم. سطحی که از چهارسو محاط به چهار خط عمود بر هم باشد. رجوع به چهارضلعی منتظم شود.
[ چَ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ بخش خشت شهرستان کازرون، ۱۸۵ تن سکنه دارد. از رودخانهٔ شاپور آبیاری میشود. محصولش غلات و خرما، برنج و پنبه است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافی ...
[ چَ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان شبانکارهٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر. ۳۰۰ تن سکنه دارد. از رودخانهٔ شاپور و چاه آبیاری میشود. محصولش غلات، تنباکو، و صیفی است. شغل اهالی زراعت است. (از فر ...
[ چَ بُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، ۶۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ چَ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان بابائی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، ۲۴۰ تن سکنه دارد. محصولش غلات، صیفی، لبنیات و پشم است و از رود بابائی آبیاری میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ چَ / چِ بَ ] (اِ مرکب) چهار ورق. || در اصطلاح بازی آس ورقهائی که بر آنها صورت تک خال، شاه، بی بی و سرباز نقش است. رجوع به چاربرگ شود.
[ چَ / چِ بَ ] (ص مرکب) که چهار ورق داشته باشد. || (اِ مرکب) نام گلی است. و شاید به مناسبت تعداد ورقهای آن این نام را یافته باشد. || لالهٔ کوهی. رجوع به چاربرگ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.