[ چَ / چُو لَ / لِ ] (ص) چول. خمیده و منحنی. (آنندراج) (انجمن آرا). خمیده و کج. (فرهنگ نظام). خمیده و منحنی و مایل. (ناظم الاطباء). کج و خمیده و منحنی. (یادداشت مؤلف). کج و کوله. معقرب. کج و ...
لغتنامه دهخدا
[ لَ / لِ ] (اِ) جانوری است که خارهای دو رنگ دارد و چون قصد او کنند خود را جمع کند و حرکت دهد. آن خارها مانند تیر پران شوند و بهرجا رسند فروروند و مجروح کنند و آن را اسغر، اسغرنه و سغرنه و ...
(اِخ) دهی است از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. ۳۰۰ تن سکنه دارد. از رودخانهٔ چولهول آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
توزیعی که متقارن نیست [ریاضی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کَ لَ / لِ ] (اِ مرکب) کمان جوله : ز بهر جنگ دشمن دست نابرده به زه گردد غلامان ترا هر دم کمان اندرکمان چوله. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص ۳۵۲). و رجوع به کمان جوله شود.
میوۀ درخت وومیکیه، با رنگ خاکستری و مغز سفید بسیارتلخ که از آن مادهای قلیایی به دست میآید.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.