معنی

۱. = چمانیدن ۲. (صفت) ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود؛ چمنده؛ خرامنده: سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند / همدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کند (حافظ: ۳۹۰). ۳. (قید) در حال خرامیدن؛ خرامان: همی‌خورد و اسپش چمان و چران / پلاشان فکنده به بازو کمان (فردوسی۲: ۸۳۶). ۴. (اسم) چمن: گویی ز باد سرو چمان چون همی‌چمید / حوران جنتند شده در «چمان» چمان (فرید احول: لغت‌نامه: چمان).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.